فرشته کوچولوی ما

وَالسَّلَامُ عَلَيَّ....

هوالمحبوب وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا(سوره مبارکه مريم /33) سلام بر من ، روزی که زاده شدم و روزی که می ميرم و روزی که ديگر بار زنده برانگيخته می شوم   سلام پسرم بالاخره شما روز 17 خرداد مصادف با 27 رجب مبعث پیامبر(صلی الله علیه وآله) دنیا اومدی و ما و تمام خونواده هامونو شاد کردی.ممنونم که پیشمون اومدی..من اصلا فکرشو نمیکردم توی همچین روز بزرگ ومبارکی خدا شما دنیا بیای وعیدی ما بشی از دیر اومدنم مشخصه که حسابی سرمامانی شلوغ شده که نتونسته بیاد وبلاگ شمارو به روز کنه..انشاالله سعی میکنم هر ماه کارای جدیدی که انجام میدی رو بزارم توی وبلاگت.شما خیلی پسرخوبی هستی ومن هر...
4 مرداد 1392

سکسه های پسرمامان

هوالمحبوب پسرم امروز دیگه مامان 40 هفتشو تموم کرده ومنتظر اومدن توهستیم .گفتم قبل از اومدنت بیام حس قشنگ سکسکه کردن تورو برات بنویسم ... روزی 1 بار یا صبح یا شب سکسکه میکنی..اینقدر خوشمل سکسکه میکنی که مامانی هم ذوق میکنه هم دلش میسوزه برا سکسکه کردنت وهی دعا میکنم زودتر تموم شه که اذیت نشی.. زودی هم میدووم دنبال بابایی که بدو بیا نگاه چه خوشمل سکسکه میکنه وما همینطور دست روی شکم سکسکه کردن شمارو تا آخر دنبال میکنیم وتا آخرین لحظه قربون صدقت میریم   ...
14 خرداد 1392

روزت مبارک بابایی

هوالمحبوب سلام.. پسرم دیگه 38 هفته رو داریم تموم میکنیم به امید خدا و وارد39 میشیم واومدن شماهی نزدیک ونزدیکتر میشه... خبری هم فعلا از اومدنت نیست ..مامانی همش میترسه غافلگیرشه ویهو شما بیای به بابایی میگم پسرم احتمالا میخواد میلاد امام حسین بیاد تا کربلایی بودن خودش رو به همه اثبات کنه جمعه روز پدر بود من پنجشنبه برا بابایی کلی کادو وگل وکیک خریدم واز طرف شما هم 1 تیشرت خیلی خوشگل دادم به بابایی..  اولین سالی بود که به بابایی  همه زنگ زدن و بهش روزش رو تبریک گفتن..فکرکنم خیلی خوشحال شد... هروقت دوست داشتی بیا عزیزم.. ما منتظرت میمونیم ...
6 خرداد 1392

یک شب قشنگ وبه یادموندنی

هوالمحبوب سلام پسر ماماني خوبي عزيزم.. دیروز 10ارديبهشت بود وشما وارد35 هفته شدي ديگه کم کم نزديکه بياي توي بغلمون ... امشب اولين سالي هست که روز مادر رو به منم تبريک ميگن..تولد حضرت فاطمه (س) هست ..1 شب خيلي قشنگ وباروني ..من وبابايي دیشب رفتيم سونو گرافي ومن از خانم دکتر خواستم که  فيلمش رو هم بهمون بده وايشون قبول کرد..چندتا عکس خوشملم از شما گرفته که برات ميزارم ..قراره امروز که روز مادر هست برا مامان جونا پرينت بگيريم وروي کادو بزاريم بديم بهشون که ميدونم خيلي خوشحال ميشن.. ماماني شمارو زودتر ديد عزيزم.خيلي خشگلي همونجور که دوست داشتم((-= از دیشب تا حالا هم با بابایی سر اینکه شبیه کی هستی داریم فکر میکنیم... من میگم شبیه خ...
11 ارديبهشت 1392

واما..........

بالاخره مامانی توی 17 هفته و3روزشما که امروز بشه شنبه 9 دی 1391 رفت سونو و.................... بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــله حدسمون کاملا درست بود شما گل پسری عزیزم بابایی اینقدر عجله داشت که نزاشت برگرده باهم بریم سونو منم گفتم زودتری برم که از فکرش دربیاد بتونه بهتر دعامون کنه پیش امام حسین(ع).خلاصه تندی اومدم خونه براش پیام دادم؛ «رب هب لى من الصالحين _ فبشرنه بغلم حـليـم» (سوره مبارکه صافات آیات 100-101 ) که غافلگیر شد چون نگفته بودم میخوام برم سونو . کلی ذووووووق کردوقتی فهمید. چون بعدش فوری زنگ زدم گفت رفتی سونو؟؟؟! وخداروشکرکرد. ...
9 دی 1391

باز هم کربلا

هوالمحبوب سلام کربلایی کوچولو ..انشالله حالت خوبه... بابایی باز داره میره کربلا اما ایندفعه بدون من وتو ..باز بهش زنگ زدن که برا اربعین امام حسین (ع) بره مریضای زائر رو خوب کنه.اما ایندفعه زودتر برمیگرده پیشمون.گفته حتما میره از امام حسین تشکر ویژه میکنه برا هدیه ای که به ما داده چندتا لباسم قرار ببره تبرک کنه تا همون موقع که دنیا اومدی تنت کنیم.. اینقدرم عجله داره که بدونه تو پسری یا دختر که نگو.... هر روز میگه نمیری سونو تابفهمیم امام حسین(ع) چی بهمون هدیه داده بابا 5 شنبه میره منم چون دلش نشکه همون 5 شنبه که دیگه 17 هفته شدی میرم سونو ببینم آخرش معلوم میشه شما چی هستی یانه !! هر چند ما خودمون حدس میزنیم شما گل پسری راستی کو...
5 دی 1391

یاحسین

هوالمحبوب سلام به کربلایی کوچولو مامان که کم کم داره بزرگ میشه الان دیگه 3 ماهت تموم شده و وارد 4ماه شدی.خداروشکر که این روزا داره خوب میگذره ... امروز روز شیرخوارگان حسینی بود گفتم یه عکس از زمانی که کربلاو نجف بودیم وشما تازه توی دل مامان جا گرفتی برات بزارم عزیزم      ...
3 آذر 1391

قلب کوچیک من

  هوالمحبوب سلام آلبالو کوچولوی مامانی ... امروز مامانی رفت قلب کوچیکت رو دید... حالا دیگه مامانی دو تا قلب داره خیلی خوشحال شدم....خیلی خیلی زیاد ... مامانی فکرمیکرد شما دوتا باشین اما وقتی به خانم دکتر گفتم دیدم داره میخنده گفتم حتما 3تا هستین که خندش گرفته بعد برگشت گفت 1 دونه هست !!! حتما خنده هاش برا این بود که من خیلی ذوق داشتم وفکر میکردم چندتا حبه توی دلم دارم اما ضایع شدم !!!   قربونت برم که قلب کوچولوت اینقدر قوی میزد که مامانی توی هفته 6 تونست ببینتش من همش تا قبل امروز با شما که حرف میزدم همش میگفتم بچه هااااااااااااااا اما از امشب دیگه میدونم یکی بیشتر نیستی وصدات میزنیم کربلایی ........(اسمت رو فعلا ...
24 مهر 1391

کنجد کوچولوی من

هو المحبوب سلام کنجد کوچولوی مامانی .انشاالله که حالت خوب باشه آخه من از توی دلم هیچ خبری ندارم نمیدونم جات خوبه یانه !؟ دیشب یه زلزله شدیدی اومد که مامانی خیلی ترسید همون موقع هم دست گذاششتم روی دلم وصلوات فرستادم که خدایی نکرده توریت نشه.. دیشبم همش خواب بد میدیدم خواب میدیم شمارو ازم گرفتن جاش چندتا نی نی دیگه بهم دادن منم همش گریه میکردم میگفتم من اینارو نمیخوام نی نی کربلایی خودمو میخوااااااااااااااااااااام  تا صبح هم همش خواب زلزله میدیم  امروز صبح هم شما با مامانی اولین نماز آیات زندگیتو خوندی..قبول باشه عزیز دلم... شما فعلا توی «فی قرار مکین» هستی..رحم، جایگاهی استوار و قرارگاهی امن ومناسب و آسیب...
24 مهر 1391