فرشته کوچولوی ما

زیارت مشهد امام رضا(ع)

پسرم اولین بار بود که رفتیم مشهد خیلی هم خوش گذشت ..برف اومد وتو کلی ذوق میکری دنون دومت هم 5 آذر رویت شد.6 آدر که 4شنبه بود هم بردیمت .... که تا جمعه هفته بعدش که ار مشهد اومدیم خوب شدی گلم
20 آذر 1392

مرواریدای سفید پسرگلم

هوالمحبوب  جندروزی بود روی لثه هات سفید شده بود ولی فکر نمیکردم دندون باشه که امشب دیدم دندونای کوچولو جلوت جونه زده واومده بیرون ..کلی ذووووووووووووووق کردیم کلی تلاش کردم عکس بگیرم اما نزاشتی فقط 1کیش خوب در اومد اونم تقریبا الان 5ماه و12روزته وزن 4ماهگیت 5750 بود با قد 61 و وزن این ماهت توی 5ماه و10روزگی 6980 بود با قد 65       ...
30 آبان 1392

شیرخوارگان

هوالمحبوب عزیزم امروز دقیقا5ماهت تموم شد ورفتی توی 6ماه دقیقا مصادف شد باشیرخوارگان حسینی 1هفته هست 2تا غلت میزنی ومیری روی شکم وچند روزم هست که پاهاتو میخوری.. امروز توی ساختمون شله زرد پزون بود ما گفتیم لعاب برنجشو برامون 1کم جدا کنن تا با این نذری امام حسین کام شمارو به غذا شروع کنیم   امیرحسین ریحانه خانم عمه جون وعلی آقای عمو جون ...
17 آبان 1392

کربلا

هوالمحبوب رفتیم کربلا وبرگشتیم عزیز دلم. خداروشکر خیلی خوب بود برا حرم بردنت علی اصغرمیکردیم ومیبردیمت این قدر همه ذوق میکردن هرکی رد میشد از عرب وعجم وخادما تا گشتیای دم درها میگرفتن میبوسیدنت.خیلی توی اون لباس دوست داشتنی شده بودی.. آخرشم 1اتفاق بد افتاد, موقع رفتن از کربلا به سمت کاظمین از توی کرییرت که دست بابایی بود از بالا با صورت محکم افتادی روی سرامیک سلف  از صدای برخورد صورت وسرت همه برگشتن ببینن چی بود من شکه شده بودم  عین 1 عروسکی بودی که افتاده باشه... ایقدر گریه کردی که نگو..همه ترسیدیم .خداروشکر نه سیاه شدی نه آوردی بالا فقط لبت پاره شد 1کم وبا دماغت کبود شدن و ورم کردن. که مامان جون برات هی یخ گذاشت تا ورما ...
7 مهر 1392

پایان 3ماهگی

هوالمحبوب پسرگلم 3ماهگیت تموم شد وبا وزن 5750 ووارد 4ماهگی شدی.. چقدر زود میگذره. هر روز خوشمزه تر وشیرین تر از دیروز میشی... وقتی میخوای شیر بخوری دیگه شیطون شدی هی 1نگاه این ور 1نگاه اونور میکنی ومیخندی وبعد دوباره ادامه میدی..یعنی اون لحظه دلم میخواد قورتت بدم بس که شیرین میشی.. برامون با قهقهه میخندی وای که چقدر عزیزمیشی اون لحظه پتو رو از رو خودت میزنی اونور .هی میام میندازم روت میام میبینم با پا تمام تلاشتو کردی که از روت بره کنار! خلاصه خیلی خوشمزه شدی عزیزم چهارشنبه 27 شهریور یعنی پس فردا  باز داریم میریم کربلا عزیز دلم... انشالله که صحیح و سالم وبا دستای پربرگردیم   ...
25 شهريور 1392

علی کوچولو وامیرحسین

هوالمحبوب عکس با علی کوچولو پسرعموجون که میگن خیلی شبیه هم هستین..واقعا عکسای کوچیکی علی با الان شما یکی هست و تاحالا همه رو به اشتباه انداخته وکسی نتونسته درست تشخیص بده که کدومتوم کدومین!!! .. اینم به خاطر اینه که بابا هاتون دوقولو بودن شماهم مثکه فقط ژن پدری رو بردین به قول بابایی « نمیدونم ژن ماماناشون کجا رفته »!!!!!!!!! ...
25 شهريور 1392

شب قدر دوم

هوالمحبوب سلام پسرم.. امشب  لباس مشکیت رو پوشیدی ورفتی مراسم..مامانی هم بعد مراسم چندتا عکس ازت گرفت که بیشترشبیه شکار لحظه هاست.. شما شبای قدر پیش بابایی توی قسمت آقایون بودی .باباجون؛ هم پتوی خوشگلت رو گم کرد هم 1لنگ جورابت.. بعدمراسم هم به من گفت برم خداروشکرکنم که خودت روبرام آورده!!!!!!!!!     ...
25 شهريور 1392