فرشته کوچولوی ما

کربلا

1392/7/7 1:56
254 بازدید
اشتراک گذاری

هوالمحبوب

رفتیم کربلا وبرگشتیم عزیز دلم. خداروشکر خیلی خوب بود برا حرم بردنت علی اصغرمیکردیم ومیبردیمت این قدر همه ذوق میکردن هرکی رد میشد از عرب وعجم وخادما تا گشتیای دم درها میگرفتن میبوسیدنت.خیلی توی اون لباس دوست داشتنی شده بودی.. آخرشم 1اتفاق بد افتاد, موقع رفتن از کربلا به سمت کاظمین از توی کرییرت که دست بابایی بود از بالا با صورت محکم افتادی روی سرامیک سلف  از صدای برخورد صورت وسرت همه برگشتن ببینن چی بود من شکه شده بودم  عین 1 عروسکی بودی که افتاده باشه... ایقدر گریه کردی که نگو..همه ترسیدیم .خداروشکر نه سیاه شدی نه آوردی بالا فقط لبت پاره شد 1کم وبا دماغت کبود شدن و ورم کردن. که مامان جون برات هی یخ گذاشت تا ورما خوابید.بهت قطره استامیتوفن دادیم تا دردت کمترشه وبخوابی. بابایی هنوز هم ناراحته که از دستش افتادی هی راه میره و ازت عذرخواهی میکنه عزیزم..خداروشکر به خیر گذشت ..اونجاهمه مامانا منو دلداری میدادن که نگران نباش طوریش نمیشه فرشته ها مواظب کوچولو ها هستن.. دیگه حرز امام جواد وان یکاد رو که مامان جون توی حرم نوشته بود توی حرم امام جواد بهت وصل کردیم تا نگهدارت باشه عزیزم..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

زویا
10 مهر 92 11:36
خوش به حالتون زیارتتون قبول ماشالله گل پسری شده برای خودش حسابی مواظبش باش نزار زیاد به چشم بیاد که اینجوری چشم نخوره کوچولوی خاله